به یاد دارم سال 1381 که ورودی سال اول دانشگاه پیامنور گنبدکاووس بودم، بسیاری از همکلاسیهایم با دیپلم ریاضی در آزمون استخدامی آموزش و پروش و یا موسسات مالی و بانکها شرکت کرده و قبول شده بودند. هم درس میخوانند و هم کار میکردند. تعدادشان هم کم نبود. سال 1385 هم که در مقطع کارشناسیارشد پذیرفته شدم، اکثر همکلاسیهایم که نتوانسته بودند برای ادامه تحصیل قبول شوند در یکی از این آزمونهای استخدامی شرکت میکردند و عموما براحتی قبول میشدند. واقعا بعد از گرفتن مدرک، از هر دانشگاهی؛ دولتی، پیامنور و یا آزاد، بحث استخدام بسیار راحتتر بود و مدرک تحصیلی شما ارزش و اعتباری داشت. قبلتر از این تاریخها هم که اوضاع و احوال دارندگان مدرک بسیار بهتر بود و گزینههای بهتر و بیشتری برای کار کردن داشتند.
اما هر چه گذشت، استخدام سختتر و کمتر شد. تعداد مدارک و دانشگاههایی که مدرک چاپ میکردند و دست خلقالله میدادند بیشتر و بیشتر شد. عنقریب، جامعه از این همه مدرک به حالت انفجار برسد. هر نوع دانشگاهی با هر شرایطی که بخواهید در ایران وجود دارد و در برخی از آنها فقط کافی است که پول بپردازید و بزودی لیسانسه، یا فوقلیسانسه و یا حتی دکتر هم میشوید. این روزها دیگر آن رمق و انگیزهایی که در نسل ما بود، در دانشجویان فعلی مشاهده نمیشود و این عزیزان بسیار بیانگیزه هستند. البته قطعا حق هم دارند و ما اساتید نباید یکطرفه به قاضی رویم و آنها را محکوم کنیم که درس نمیخوانند و چه و چه.
اما بنظر بنده دانشجویان بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه به چند عنصر نیاز دارند که بتوانند به هدف مطلوب و موفقیت مد نظر خود برسند که در ادامه آنها را فهرست نمودهام:
1- خلاقیت،
2- سواد کافی در رشته تخصصی،
3- قدرت ریسکپذیری،
4- اعتماد به نفس،
5- عملگرا بودن و توان انجام کار گروهی،
6- تعامل و توان برقراری ارتباط.
اما اینکه بنده برای شما چه نسخهایی میتوانم بپیچم که به هر شش مورد مذکور دست یابید، در حد سواد بنده نیست. اما چند نکته خدمتتان عرض میکنم که شاید مفید باشد.
متاسفانه دانشگاهها، نه فقط در ایران، در سرتاسر جهان، خلاقیت و تفکر خلاق و مبتکرانه را به دانشجویان نمیآموزند و حتی در مواردی مشاهده شده که خلاقیت دانشجویان را کاهش هم میدهند. در مورد اعتماد به نفس هم همین شرایط حاکم است. معاونتهای فرهنگی فعالیتها و برنامههای خاصی ندارند که به واسطه آنها دانشجویان بعد از ورود به دانشگاه و شرکت در این نوع فعالیتها یا مراسمها، اعتماد به نفس بیشتری کسب نمایند و خود را بهتر بشناسند. البته برنامههایی از سوی آن معاونتها تدوین شده است و اجرا میگردد، ولی آن برنامههای مورد نظر و مطلوب دانشجویان این عصر و زمانه نیست که با علاقه در آنها شرکت کنند و به وجد بیایند و خود، جامعهشان و نیازهای ملتشان را بهتر بشناسند و درک کنند که از این طریق شاید اندکی به خودباوری برسند و حداقل راهشان را بیابند. پس به عقیده بنده در این شرایط خود دانشجویان باید آستینها را بالا بزنند و برای ساختن آینده خودشان و جامعهای که در آن قرار است زندگی کنند تمهیداتی بیاندیشند. زمانی بود که شما تنها با یک لیسانس ریاضی یا لیسانس در هر رشته دیگر براحتی یک شغل مطلوب و مرتبط با رشته مییافتید، ولی دیگر آن دوران گذشت و دیگر هیچگاه باز نخواهد گشت. در دوران حاضر، کارفرمایان دولتی و غیر دولتی تنها به دنبال جذب بهترینها هستند، هم از لحاظ علمی، هم از این لحاظ که شخص حرفی برای گفتن داشته باشد؛ یعنی متکی به خود باشد، خلاق باشد، توان کار تیمی بالا داشته باشد و خیلی از چیزهای دیگر که در دانشگاهها آنها را نمیآموزند.
اما ورود به دانشگاه اگر تمامش ضرر باشد، چند فایده دارد.
اولا، اینکه در این محیط شاید افرادی را ملاقات کنید که بسیار بتوانند به شما کمک نمایند، افرادی دنیا دیده، باسواد و با تجربه. در دنیای ماشینی و سرمایهداری این زمانه، حتی برای مشاوره گرفتن و ملاقات کردن با افراد موفق هم شما باید پول بپردازید و سر آخر به جایی هم نمیرسید، چون نیت فرد راهنما از ابتدا تنها کسب درآمد برای خودش بوده، نه راهنمایی یک جوان جویای موفقیت. من که در بسیاری از موارد به دانشجویانم همانند برادران و خواهران کوچکم مینگرم و از اینکه بتوانم پندی به ایشان بدهم و یا مشورتی بدهم بسیار خرسند میشوم، در مقابلش هم هیچ توقعی از ایشان ندارم، تنها توقعام این است که به فکر آینده خود و کشورمان باشند، کشوری که فرزندان من قرار است در آن زندگی نمایند.
ثانیا، در محیط دانشگاه، دانشجو میتواند ضمن اینکه درساش را میخواند، تمرین نماید که چطور با دیگران در تعامل باشد و مهارتهای برقرای ارتباط خودش را افزایش دهد و تقویت کند. چون حداقل، در ایران، تا قبل از ورود به دانشگاه بحث تفکیک جنسیتی وجود دارد، بنده بسیاری از دانشجویان را دیدهام که بسیار در کلاس ناراحت هستند و به سختی میتوانند با همکلاسی یا یکی از همدانشگاهیهای خود از جنس مخالف ارتباط برقرار نماید. شما فرض کنید که این مشکل حتی در دانشگاه هم حل نشود و این شخص قصد ورود به دنیای کسب و کار را میکند، چه فاجعهایی برایش رخ خواهد داد؟ پس از محیط اجتماعی دانشگاه حداکثر بهره را ببرید. این طور گمان نکنید که منظور از ارتباط، فقط ارتباط با جنس مخالف است، خیر. ارتباط با دوستان خود، اساتید خود، مدیران دانشگاه و هر شخص دیگری که در آن محیط هست و اندکی با شما مرتبط است. در این محیط تمرین نمائید که در آینده و در بدو ورود به دنیای پس از دانشگاه، شخصی با روابط اجتماعی و قدرت برقرای ارتباط بالا با دیگران باشید. هدف تنها گرفتن یک مدرک نباشد. لیاقت آن مدرک و ملزومات داشتنش، از خود آن یک تکه کاغذ مهمتر است. بنده به ضرس قاطع به شما عرض میکنم درصد بالایی از افرادی که این روزها بیکار هستند، مواردی که در بالا ذکر نمودهام را ندارند. پس تلاش کنید که در محیط دانشگاه، اگر امکانش هست، به موارد مذکور دست یابید.
این را هم اضافه نمایم که متاسفانه به علت شرایط اقتصادی اخیر در کشور، در اکثر خانوادهها این روزها مادرها و پدرها هر دو مشغول کارند که از پس مخارج سنگین زندگی برآیند و زیاد برای فرزندانشان وقت ندارند که بنشینند و همانند دو دوست با ایشان حرف بزنند و آنها را راهنمایی نمایند. این باعث شده که کلا با تمامی احترامی که برای دانشجویان عزیزم قائل هستم، این عزیزان سادهترین موارد در ارتباط با افراد را در جامعه یاد نداشته باشند. به عنوان مثالی کوچک عرض کنم که دانشجویان پسرم که به اتاق کارم میآیند یک دستشان در جیب است و دست دیگر را بلند میکنند که با بنده دست دهند، ولی نمیدانند که دست دادن در اکثر جوامع از این قانون تبعیت میکند که تا شخص بزرگتر دست دراز نکرده برای دستدادن به شما، شما نباید دستتان را برای ایشان بلند کنید. اول شخص بزرگتر و والامقامتر این کار را باید بکند. در مورد دانشجویان دختر هم بماند که این عزیزان چگونهاند.
یک توصیه بنده به شما این است، حتما در کنار دروسی که در دانشگاه میخوانید که بسیاری از آنها چرندیات محض است، مطالعه آزاد نمائید. گناه ندارد کسی که رشتهاش ریاضی است، اندکی فلسفه و تاریخ و روانشناسی هم بخواند. به عقیده بسیاری از روانشناسان و پزشکان، مطالعه، به صورت ناخودآگاه، قدرت خلاقیت را در فرد افزایش میدهد. این روزها شما بعد از گرفتن یک مدرک لیسانس و ورود به دنیای کسب و کار، تنها به سواد در رشته خود نیاز ندارید. این روزها در همه جای این کره خاکی، خلاقیت، تقریبا حرف اول و آخر را میزند. بعد از این ویژگی، اعتماد به نفس و سایر موارد مذکور در بالا بسیار به شما کمک خواهند نمود.
اخیرا فیلمی را تماشا کردم با عنوان The king’s speech که برنده جایزه اسکار سال 2010 بود. یک داستان واقعی در مورد پسر پاشاه جورج پنجم، پادشاه بریتانیا، که در پایان خود به تخت پادشاهی مینشیند. اما این شخص به نوعی لکنت مبتلا بود که در جمع نمیتوانست صحبت کند، نقصی که برای یک پادشاه، عیب بزرگی است. بسیاری از پزشکان و متخصصان از سراسر انگلستان برای مداوای ایشان به کار گرفته شدند، اما مشکل این شخص حل نشد. تا اینکه همسر ایشان به عنوان آخرین پزشک شخصی را برای درمان همسرش مییابد. ایشان با به کارگیری تکنیکهای عجیب و منحصر به خودش به این شخص میفهماند که مشکلش قابل درمان است. بعد از مدتی اسکاتلند یارد (پلیش ویژه انگلستان) متوجه میشود که این فرد پزشک نیست و هیچ مدرک پزشکی ندارد و تنها با اتکاء به سواد تجربیاش و باوری که به خود داشت، به درمان افراد در جامعه میپردازد. اما در نهایت تنها کسی که پسر پادشاه را درمان نمود این شخص بود. دیدن این فیلم در بسیاری از سکانسهایش، مو به تنم راست کرد. آنقدر از دیدناش لذت بردم که در چند جا این فیلم را به دانشجویان عزیزم توصیه کردم. مهمترین پیام این فیلم هم برای بنده، جسارت و خلاقیت عجیب فرد درمانگر بود، چیزی که در بهترین پزشکان انگلستان و متخصصین زیادش، وجود نداشت.
به عنوان دومین مثال از بحث خلاقیت و جسارت برای بنده، فیلم The artist بود که در سال 2011 برنده اسکار بهترین فیلم شد. واقعا جالب است که در این سال یک کارگردان فرانسوی بعد از گذشت یک سده از عمر فیلمهای صامت (بیصدا)، قصد میکند که یک فیلم صامت از سال 1927 بسازد که روایتگر گذر سینما از فیلمهای صامت به صدادار است. برای بنده که بسیار خلاقیت این کارگردان جالب بود، به جریان انداختن یک سبک خاص از فیلمها که برای بسیاری از عاشقان سینما حالت نوستالژیک (قدیمی و خاطرهانگیز) دارد، بسیار فکر مبتکرانهای است که همین دید و فکرنو در این زمان، باعث کسب جایزه اسکار برای این کارگردان و فیلماش شد. البته امکان هم داشت که بسیاری از همتایان ایشان، این فیلم را رد کرده و کلا آبروی هنری شخص زیر سئوال رود، ولی این اتفاق نیافتاد و منتقدان سینما بهترین نقدها را برای فیلم نوشتند.
پس خلاقیت و باور، در این عصر حاضر بسیار میتواند به شما در کسب و کارتان کمک کند. هیچ اشکالی ندارد اگر شما میدانید که توان انجام کاری را دارید، مستقیم به مدیران و مسئولین مراجعه کنید و خودتان را به آنها معرفی کنید و بقبولانید. به یاد یکی از بازیکنان تیم ملی والیبال کشور افتادم که از مشهد به تهران میرود و در اردوی تیم ملی حضور پیدا میکند و به مربی اصرار میکند که از من تست بگیرید، چون خودش را باور داشت. بعد از گرفتن تست از ایشان، متوجه میشوند که این فرد در پست مورد نظر، بسیار عملکرد خوبی دارد و همین جسارتش آن را به تیم ملی والیبال کشور راه میدهد. پس شما هم نترسید، اول خوب فکر کنید، سپس با اعتماد کامل به خودتان گام بردارید و عمل کنید و از هیچ شکستی هم نهراسید. لابلای صفحات کتب تاریخی، پر است از سرنوشت و موفقیتهای این گونه افراد که سرمشق بشریت نیز شدهاند. این افراد هم گمان نمیکردند که روزی آنقدر بزرگ و موفق بشوند، ولی این اتفاق برای ایشان افتاد. شاید برای شما هم آینده به این حد بزرگ و روشن باشد، اگر خودتان بخواهید و آن را بسازید و در انتظار هیچکس و هیچدولتی ننشینید.
در پایان به عنوان جمعبندی و پاسخ خیلی ساده به سئوالی که در عنوان این نوشتار مطرح شد، عرض کنم که، به عقیده بنده ورود به دانشگاههای خوب و استاندارد دو فایده عمده دارد، اولی ملاقات با افراد باسواد، دنیا دیده و موفق و دومی تمرین برای ارتقاء ارتباطات اجتماعی و شاید خلاقاندیش شدن. شرط کسب سواد در رشته تخصصی را هم که اصل اول قلمداد میکنیم. ولی اگر شما بخواهید که فقط وارد دانشگاه شوید که یک تکه کاغذ به عنوان مدرک در پایان چهار سال دریافت کنید و بنشینید تا شغلی برایتان پیدا شود، اصلا قدم به دانشگاه نگذارید، جز اتلاف وقتتان چیزی عایدتان نمیشود. این روزها جهان در انتظار خلاقیت و ایده تازه است، نه مدرک کارشناسی یا کارشناسی ارشد شما.
محمد فزونی
دانشگاه گنبدکاووس