1- انسان خردمند، 2014، بحثی تاریخی نسبت به اجداد خردمند ما انسانها ارائه و دنبال میگردد.
2- انسان خداگونه، 2016، در خصوص آینده بشریت و اینکه ظاهراً انسانها یا ماشینها، تا درجهی خدایی به موفقیت و پیشرفت دست خواهند یافت، بحث میشود.
3- 21 درس برای قرن 21ام، 2018، در خصوص زمان حال و درسهایی که نیاز داریم که در این شرایط و زمانه بدانیم تا بهتر بیاندیشیم مباحث و نکاتی مطرح میشود.
اما اینکه چرا بنده عنوان عجیب به این مجموعه دادم از این جهت است که استدلالهای هراری در این کتابها، با تمام مواردی که قبل از آن خوانده بودم متفاوت بود. هراری استاد رسیدن از کل به جز و برعکس است. برای پیش بردن مباحث، تا میتواند از اتفاقاتی که در تاریخ بشریت افتاده است، الگوبرداری میکند و به ریزترین و جزییترین مسائل انسان عصر حاضر میپردازد. بعضاً در جاهایی از کتاب با جسارت بسیار عجیبی مواردی را مطرح میکند که خودش هم اقرار میکند که تردید داشته این حرفها را بزند یا خودسانسوری کند، ولی در نهایت تصمیم میگیرد که با وجود تمام خطرات، از همهی ادیان و سیاسیون، از شرق گرفته تا غرب، انتقاد کند و حرف دلش را نسبت به تفکرات آنها بزند. از این لحاظ بنده در چندین فراز از کتابهای ایشان کاملاً شوکه شدم و صد البته لذت فراوان بردم از بُرندگی کلامش. این جسارت و نحوهی ارائهی موضوعات، شاید دلیل پرفروش شدن آثار ایشان در سطح جهان باشد.
البته این کتابها مدتی است که در ایران ممنوع شده است. اینکه چرا اصلاً به آنها مجوز چاپ دادند و بعد از اینکه کتاب اول ایشان به چاپِ تقریباً بیستم رسید و بعد تصمیم به لغو مجوز آن گرفتند، برای بنده بسیار عجیب بود. با تمام احترامی که برای دوستان وزارت فرهنگ و ارشاد قائلم، بنظرم این تصمیم، کار درستی نبود. در یکی از وبسایتها که رسماً عنوان نموده بود این کتابها ممنوع شدند، خوانندهایی نظری قابل تامل داده بود. ایشان نوشتهاند «من این کتابها را خواندهام و بنظرم براحتی میتوان به آنها پاسخ داد. نباید آنرا ممنوع میکردیم». نظر بنده هم همین است. لغو چاپ به معنی این است که ما نمیتوانیم به موارد و مسائلی که کتاب مطرح کرده، پاسخ قانعکنندهایی برای نسل جوان داشته باشیم، پس بهترین راه، یعنی نادیده گرفتنش را انتخاب میکنیم. ولی آیا با لغو چاپ، سئوالات نسل جوان هم لغو میگردد؟ صددرصد، خیر. با وجود تمام این مسائل، نظر دوستان محترم است و دیگر بدنبال آن نخواهیم رفت که چرا چنین کردید، چون مسائل بسیار مهمتر و بنیادیتری برای بحث و دنبال نمودن موجود است، همانگونه که پاراگراف بعدی بیان میکند.
«در دنیایی که سیل انبوهی از اطلاعات بیربط وجود دارد، شفافیت، قدرت است. سانسور تنها با قطع جریان اطلاعات کار نمیکند، بلکه با غرق نمودن مردم در انبوهی از دروغپراکنیها و مواردی که منحرفکنندهی افکار هستند، عمل میکنند. 21 درس برای قرن 21ام، از بین این آبهای گلآلود میگذرد و با برخی از سئوالاتی که امروزه دستورکار جهانی شده است، مقابله میکند» به نقل از وبسایت مولف کتاب در خصوص کتاب سوم.
متاسفانه ما ملت دینداری هستیم، که درک درستی از دین و هدف اصلی و غایی آن نداریم. یک نمونهی کوچکش را که اگر بخواهم برای شما بگویم این است: در دوران خدمت سربازی، مثل همیشه که عادت داشتم هر روز قرآن بخوانم، بعد از هر نماز ظهر، قرآن تلاوت میکردم. تمام همخدمتیهای بنده که افسر بودند و تحصیلاتشان از کارشناسی، کارشناسی ارشد و بعضاً دکتری بود، هرگاه من را میدیدند، میگفتند «محمد بابا اینقدر قرآن نخون، جناب سروان مرخصیت رو امضا میکنه» و من هم فقط میخندیدم. خندهایی تلخ از اینکه چرا به این مسلمانها یاد ندادهاند که، عزیزان دل، تلاوت قرآن برای رسیدن به آرزوها و خواستهها نیست، تنها برای خودت و آرامش درونیت است. از این گونه اتفاقات که برای همگان هر روزه در این جغرافیا میافتد، نشاندهندهی فقرِ مطلقِ سوادِ دینی ماست که امیدوارم اصلاح شود. گمان میکنم به همین دلیل، دوستان وزارت ارشاد، کتابهای هراری را ممنوع کردند، چون مشکل را نه در آنها، بلکه در خودمان و بیسوادیمان دیدند که شاید با هر بادی، پایههای ایمانمان سست گردد.