هلن کلر؛ داستانی فراتر از موفقیتهای معمولی
مهاجرت مثل هر دختر دیگهای، با هزاران آرزو در یکی از دانشگاههای آلمان اپلای میکنه و چون خیلی برای رسیدن به عشقش، یعنی هنر و
مهاجرت مثل هر دختر دیگهای، با هزاران آرزو در یکی از دانشگاههای آلمان اپلای میکنه و چون خیلی برای رسیدن به عشقش، یعنی هنر و
فرض کنید وارد آسانسور میشوید و بطور غریزی بدنبال موبایلتان میگردید که احیاناً آنرا روی میز کارتان جا نگذاشته باشید. ناگهان یک اضطراب خاصی بشما
سکه همیشه دو رو ندارد، ولی ابتدا روی دوم سکه پنجشنبه، 24 بهمنماه 1398 طبق معمول، روزهای پنجشنبه، دیر از خواب بلند میشوم. ساعت حدوداً
شنبه، 10 اسفندماه 1398 بعد از گذشت تقریباً هفت ماه و ده روز از مطالعهی کتاب «1100 لغاتی که باید بدانید»، امروز بالاخره این کتاب
دیروز، 19 شهریور ماه مصادف با 10 محرم، مثل هر سال، ظهر با خانم رفتیم بیرون برای خوردن غذای ظهر عاشورا. بماند که این یک
یکی از روزهای سردِ زمستانِ سال 86، در خوابگاه غرقِ در مطالعه بودم که درب اتاق باز شد. حسن بود (همسایهی اتاق بغلی) همراه با
چشمانم را باز کردم و طبق عادت همیشگی، اولین حرکت صبحگاهیام، بررسی کردن رایانامههایم (ایمیل) بود. آنتن بیسیم (وایرلس) گوشی را روشن کردم، خبری از
قبل از هر چیز، از همه عزیزان بهخاطر عنوان نهچندان مرسوم و شاید تا حدودی بهدور از ادب این متن، پوزش میطلبم. زمانی که پرزیدنت
مادربزرگ مسنی دارم که معمولا ماهی یکبار ایشان را به مرکز بهداشت برده که چکها و تستهای پزشکی را برایشان انجام دهند. چندی پیش بعد
اینروزها کسی که در دانشگاههای کشور یک عنوان از دروس ریاضی را تدریس کرده باشد، متوجه میگردد که چقدر دانشآموزانی که وارد دانشگاه میشوند، در