نامهای برای اساتیدم که در دوران دانشجویی نوشتم
پینوشت: بنده قبل از انتشار این متن، از یکی از دانشجویان عزیز خواهش کردم که یکبار متن را مطالعه بفرمایند و ایشان نیز منت گذاشتند و خواندند. نکاتی را گوشزد فرمودند، ولی به طور کلی با انتشار چنین متنی مخالفت کردند. نظر ایشان این بود که انتشار این متن باعث سوءتفاهمات زیادی برای دانشجویان و کارکنان دانشگاه خواهد شد و یک کار فرهنگی را زیر سئوال خواهد برد. اما بنده بعد از دریافت نظرات ایشان، متن را تغییرات عمدهای داده و آن را منتشر کردم. امیدوارم این متن دیگر کسی را نرنجاند. این سطور، بخشی از زندگی دانشجویی بنده بوده و مشکلاتی که از نزدیک دیده بودم در آن مطرح نمودم و قصدم فقط ادای دین به بخشی از جامعه فرهنگی کشور، یعنی دانشجویان عزیز بود. هیچ قصد توهینی در کار نبود و نیست و هیچ وقت نگاه از بالا به پائین به هیچ شخص خاصی، نداشتهام، ندارم و نخواهم داشت. نوشته فوق کاملا از دل برآمده است، امیدوارم که بر دل نشیند و موثر واقع شود.
11 پاسخ
با سلام متنتونو خوندم تلنگری باشد بر بزرگان… ولی ای کاش شما که مثل خیلیا دغدغه دارید تو این نامه چند تا راهکار ارایه میدادید یا یکیشو عملی میکردید تا سرلوحه باشه. من هم خیلی دغدغه ها دارم اما چه سود که توان یا حوصله انجامشو نداشتم… شما که ازدوران دانشجویی منتقد بودید و دوست داشتید به جایی برسید کاری بکنید خدااییی الان که رسیدید اون ایده هارو انجامدید…
سلام خانم مختاری عزیز
سپاس از بابت وقتی که گذاشتید، منتی بود بر بنده. عرض کنم من آنقدر فرد باسواد و دنیا دیدهای نیستم که بخواهم راهکار ارائه بدهم در سطح کلان و ملی، هیچ وقت هم ادعای این کار رو نداشتم. ولی از مسئولینی که با کلی ادعا بر مسند قدرت مینشینند و بعد فقط به فکر راضی نگهداشتن مافوق خودشون هستند عنقریب سر به بیابان خواهم گذاشت. بنده هم در دانشگاه کارهای بسیار کوچکی برای این قشر عزیز انجام میدهم ولی به اندازهای نیست که قابل بیان باشد. هدف بیشتر راهاندازی چنین نگرشهایی در بین جامعه دانشگاهی بود که از شواهد و قرائن بنطر میرسه این روزها به دلیل مسائل اقتصادی دچار جمود فکری شدهاند و از همه جالبتر اینکه همه هم در کشور ما، همدیگر را مقصر میدانند و ژستهای شخصیتگونه دارند. هیچ کسی نمیآید که بگوید من کمکاری کردم. همه فقط میگویند بما مربوط نیست. بزودی مریخیها خواهند آمد و تقصیرات را به گردن میگیرند.
سلام
شما حرف دل دانشجو رو بطور کامل در پستتون گفتید
خیلی عالی بود به نظرم .
سلام جناب محمدی
من و تمامی همکاران گروه واقعا قصدمان این هست که تا حد امکان به قشر دانشجو کمک کنیم، خیلی وقتها هم باور کنید از خیلی مشکلات عزیزان مطلع نیستیم چون خودمون غرق در روزمرهگیهای خودمون شدیم. سعی کنید کمبودها را در محیط دانشگاه به گوش مسئولین برسونید، همچنین هر چیز مثبتی دیدید، از مسببین و مسئولین انجام آن کارها، قدردانی نمائید.
بدرود
سلام
متن خوبی بود. هیچ وقت توی زندگی دچار بی پولی نشدم و حقیقتا درک واقعی از این شرایط را ندارم. البته مرفه نیستم. این روزها خیلی زیاد میشنوم که آدم ها دچار مشکلات اقتصادی اند. به همین دلیل دارم سعی می کنم از بعضی از خواسته هام دست بکشم تا قدری حال اون ها را بفهمم.
دوست دارم اگه درامدی داشته باشم، خدا بهم توان بده تا بخش اعظم آن را در راه درست و برای دیگران خرج کنم.(البته بنده در حال حاضر در منزل پدر و به خرج ایشان زندگی می کنم. )
سلام بر شما دوست عزیز
به قول معروف تا با کفشهای کسی راه نروید، آنها را درک نخواهید کرد. هرچقدر هم سعی کنید آن رنج و شرایط سخت را برای خودتان شبیهسازی کنید، نمیتوانید به درک درستی از آن موقعیت برسید، ولی تلاش شما در این راه ستودنی است.
میدانید یکی از دلایلی که این مشکلات سالهاست که حل نشده و بنظرم به این زودیها هم حل نخواهد شد چیست؟ چون امثال بنده که خودمان این شرایط رو داشتیم، تا به نان و نوایی رسیدیم، فراموش کردیم که چه دوران سختی را سپری کردیم. زمانی گمان میکردم که اگر روزی استاد شوم، بهترین و کاملترین خواهم شد و خیرم به همنوع خواهد رسید، اما نشد و نتوانستم به عزیزانم کمک کنم و نمیدانم که چرا تمام عقایدم را نیز از دست دادم. تنها چیزی که دلم را اندکی گرم میکند که البته سادهترین نوع هم هست، همین دست به قلم شدن و نوشتن تجربیات خودم هست. شاید روزی شما و سایر خوانندگان، بهترین برای این مرز و بوم شدید و بخش عظیمی از این مصائب را به صفحات تاریخ بسپارید.
بدرود
سلام خدمت استاد بزرگوارم جناب اقای فزونی
متاسفم که دوران سختی را پشت سر گذاشتید، بخشی از شخصیت متعالی و نوع دوست شما حاصل همان سختی ها است، امیدوارم که حرفهای شما تلنگری برای بزرگان و روزنه ی امیدی برای بسیاری از دانشجویان باشد.
درود بر خانم حزبی عزیز؛
خوب هستید؟ دانشگاه خوارزمی خوش میگذرد؟
خواهش میکنم، نظر لطفتون هست قطعا. خیلی خوشحال شدم که شما وقت گذاشتید و متن رو خواندید، البته خوشحالی بابت خواندن متن بنده نبود، اینکه میبینم شما یا هر کس دیگر، مطالعه میکند و میخواند خیلی لذت میبرم. مطالعه سطح کلی فرهنگی جامعه ما رو ارتقا میدهد و اینهم باعث میشود، همگی به فرداهایمان در ایران امیدوارتر شویم. با نظر آخرتون هم کاملا موافقم. البته این نکته رو هم اضافه کنم، شما چون الان اونجا در اون جو هستید و این اتفاقات در اون محیط افتادند، مدتی بگذرد، حرفهای بنده رو بیشتر و بهتر درک خواهید کرد. به همه اساتید دانشگاه خوارزمی، سلام گرم بنده رو برسونید. در پناه خداوند، سربلند و شاد باشید. بدرود.
خیلی ممنونم، خداروشکر تا الان خوب بوده. امیدوارم بتونم از تجربیات شما نهایت استفاده رو ببرم. بزرگی شما رو میرسونم. پیروز و تندرست باشید.
شاگردانی هستند که تشنه ی آموختن هستند و دوست دارند بیاموزند و ناخودآگاه به سمت کسانی هدایت می شوند که شایستگی واژه ی مقدس” استاد “را ندارند،اینجاست که انسانيت به خطر می افتد و بسیاری از تعاریف و فاکتورها جا به جا می شود و انسانيتي که باید اوج بگیرد به قهقرا می رود.
باید در استفاده از این واژه صرفه جویی کرد تا استاد “استاد” بماند و بفهمیم و بدانیم باید از چه کسی بخوانیم و از چه کسی بیاموزیم.
از اينكه با تمام عقل(هرچند نيمه كل)ميتوانم شما رو استاد واقعي بنامم خيلي خردسندم.
از اينكه اين لطف به من شد كه تا مادامي كه در اين شهر مشغول تحصيل هستم،استادي داشته باشم كه شيوه ي انسانيت را از او بياموزم.
كاش همه ي هم سن و سال هاي من بفهمیم و بدانیم باید از چه کسی بخوانیم و از چه کسی بیاموزیم.
به راستی “تکلیف کسانی که ناخودآگاه از این به ظاهر استادان می آموزند و غلط می آموزند” چیست؟؟
سلام مجدد خدمت شما
در ابتدا عرض کنم که درود بر شما، خیلی با احساس و ادبی مطلبتان را نوشتید و منظورتان را خوب انتقال دادید، طوری که بنده تحت تاثیر قرار گرفتم. البته من هم خیلی استاد باسواد و خوبی نیستم، ولی لطف شما شامل حال بنده شده. اما در مورد اینکه تکلیف آن عده که از بیمایگان یاد میگیرند چیست، من گمان میکنم که همگی ما، چه استاد، چه دانشجو و یا هر شخص دیگری باید آگاهیمان را افزایش بدهیم. با انجام اینکار نه تنها دیگر کسی نمیتواند فریبمان دهد، بلکه همه از انوار قدسی وجودمان و افکارمان، بهره خواهند برد، و این اول راه رسیدن به لذت و ابدیت است. پس خیلی نگران گذشته و وجود بیمایگان در زندگیمان نباید باشیم. شاید آنها هم اندکی در سرنوشت ما دخیل بودهاند و هستند تا قدر چیزها و افراد دیگر را بیشتر بدانیم.